آیا میان امر صنفی و سیاسی تناقض یا تضادی وجود دارد؟ ارتباط میان جنبش معلمان با دیگر جنبشهای جاری چیست؟ چه شکلی از سازماندهی در جنبش معلمان اتخاذ شده؟ این شکل از سازماندهی چه درسهایی برای دیگر فعالین و سازمانهای مستقل دارد؟ جدا از دستاوردها و دشواریهای عینی و بیرونی این جنبش، با چه محدودیتهای و دشواری درونی روبرو هستیم؟
مقدمه:
جنبش معلمان، پس از دو دهه مبارزۀ پرفرازونشیب و تجربۀ سازماندهی متشکل، اکنون به یکی از مهمترین مبارزات اجتماعی در فضای سیاسی بدل شده است. طی همین سه ماه اخیر و به دعوت شورای هماهنگی صنفی فرهنگیان، معلمان پنج بار و هربار در بیش از ۱۰۰ شهر و برای چند روز پیاپی به خیابان آمده اند[۱]. وقتی از “جنبش معلمان” سخن میگوییم، منظور صرفاً فعالیت سیاسی-صنفی معلمان استخدام رسمی نیست. این جنبش همچنین معلمان حقالتدریس و پیمانی، مربیان پیشدبستانی، آموزشیاران نهضت سوادآموزی، نیروهای خدماتی نظیر سرایداران و البته بازنشستگان را نیز دربرمیگرد. اعتراضات معلمان مورد الهام بسیاری از فعالین و سازمانها بوده است، هم از نظر محتوای سیاسی (طرح مطالبات و شعارهایی که از “معیشت” معلمان فراتر می رود)، هم به لحاظ شکل سازماندهی (انتشار و تکثیر این جنبش در سرتاسر کشور؛ نقش شورای هماهنگی در وحدتبخشیدن دموکراتیک به انجمنهای صنفی هر شهر؛ پایداری سیاسی درقبال تهدیدها و سرکوبهای امنیتی و غیره). جنبشهای کارگری و بویژه دانشجویی، و اخیرا ًتعداد زیادی از فعالین سیاسی و مدنی، صراحتاً همبستگیهای نمادین خود را با این جنبش ابراز کرده اند. همچنین، مطالبات معلمان حول مجموعهای از مسائل سیاسی-اقتصادی میچرخد که هم به حقوق دانشآموزان مربوط میشود، هم به حقوق خود معلمان، هم نولیبرالیسم اقتصادی را نشانه گرفته، هم دستگاه سرکوب-امنیتی-ایدئولوژیک. در یک کلام، هم صنفی ست هم سیاسی: آموزش رایگان، “غیر ایدئولوژیک” و باکیفیت؛ عدالت آموزشی بویژه برای کودکانِ طبقات کارگر و ملیتهای تحت ستم؛ حق کودکان افغانستانی به تحصیل؛ مرکززدایی از آموزش و حق آموزش به زبان مادری (بالاخص زبانهای غیرفارسی نظیر بلوچ، ترکی، کوردی، گیلکی، عربی و غیره)؛ بالابردن امنیت شغلی کارگران (مدت قرارداد، حقوق بازنشستگی، حق بیمه و غیره)؛ بهرسمیت شناختن حق تشکل مستقل، و البته آزادی زندانیان سیاسی. این دو عرصه، یعنی “نولیبرالیسم” اقتصادی و سیاست حذف و سرکوب، برخلاف آنچه درظاهر به نظر میرسد، دو روی یک سکه اند.
متن پیشرو گفتوگویی ست با یکی از معلمان “پیمانی” دربارۀ وضعیت فعلی و دشواریهای پیشروی جنبش معلمان[۲]. آیا میان امر صنفی و سیاسی تناقض یا تضادی وجود دارد یا اینطور که برخی از خود معلمان و اعضای شورای هماهنگی ادعا میکنند صنفی ازپیش سیاسی ست؟ ارتباط میان جنبش معلمان با دیگر جنبشهای جاری نظیر دانشجویی و کارگری چیست؟ چه شکلی از سازماندهی در جنبش معلمان اتخاذ شده که این جنبش را، به رغم فعالیت علنی، دربرابر سرکوب سیاسی بهشکل نسبی و تاحدی مقاوم کرده؟ این شکل از سازماندهی چه درسهایی برای دیگر فعالین و سازمانهای مستقل دارد؟ جدا از دستاوردها و دشواریهای عینی و بیرونی این جنبش، با چه محدودیتهای و دشواری درونی روبرو هستیم؟ مصاحبهشونده گرچه عضو انجمن یا کانونهای صنفی معلمان نیست، اما ازنزدیک شاهد سازماندهی سیاسی معلمان بوده و بهعنوان یک معلم پیشرو تحولات اخیر این جنبش را دنبال و در آن مشارکت کرده است. بنا به دلایل امنیتی، ترجیح دادیم این گفتوگو را به شکل بینام و نشان و درواقع مکتوب جلو ببریم. دستهای این رفیق معلم را به گرمی میفشاریم و از او بینهایت سپاسگزاریم.
۱. اکنون و پسزمینۀ تاریخی مبارزات معلمان
۱.۱. اجازه دهید از اکنون تاریخیِ جنبش شروع کنیم. جنبش معلمان یکی از متشکلترین، پایدارترین و گستردهترین جنبشهای اجتماعی موجود است که به طُرُق مختلف، بالاخص ازطریق اعتصاب و تجمعات خیابانی، برای احقاق مطالبات خود دارد به حاکمیت و دولت فشار وارد میکند. کمی از “مشاهدات دستاول”تان از تجمعات خیابانی و جوّ سیاسی-اجتماعی در مدارس بگویید. بهنظر میآید بعد از یک وقفۀ کرونایی، جنبش بار دیگر احیا شده است؟
معلمان در سالهای قبل هم تجربه تجمعات و اعتصابات کوتاه مدت داشته اند، هرچند گستردگی و هماهنگی آنها بسیار محدودتر از تجمعات امسال بود. در یک سال گذشته هم گستردگی تجمعات (به لحاظ استانی و شهری) و هم هماهنگی اعتصابات بسیار چشمگیر بود و این فرصتی بود تا بسیاری از معلمانِ ناراضی دغدغه ها و مطالبات خود را با همدیگر و البته با سایر اقشار جامعه نیز در میان بگذارند. در وضعیت های “معمولی” و روزهایی که هنوز فعالیت تشکلهای مستقل اوج نگرفته بود، معلمان نارضایتی های خود را بیشتر در محل های استراحت خود در فضای مدرسه یا در گروههای بسته فضای مجازی ابراز میکردند که معمولا دیالوگهایی بود حول وضعیت نابسامان معیشتی و قیاس آن با کارمندان دیگر ادارات، ابراز پشیمانی از انتخاب شغل معلمی به دلیل پایین بودن درآمد و منزلت اجتماعی، یا تایید راهکارهای فردی مانند پیدا کردن شغل دوم برای نجات خود از وضعیت کنونی و موضوعاتی از این دست.
اما پس از شروع اعتصابات و تجمعات، آرام آرام جَو همکاران در مدرسه تغییر کرد. هم محتوای گفتوگوها و هم نحوه صحبت درباره مشکلات رنگ و بوی دیگری به خود گرفت. صحبت از مطالبات مشخصی مانند رتبه بندی، پیگیری آخرین اخبارها درباره حرکت های جمعی معلمان، اطلاع رسانی در مورد تجمعاتی که قرار بود برگزار شود، و به میان آمدن نام معلمان زندانی و پیشرو همگی نشانه های حرکت به سمت وضعیت جدیدی بود که فضا را برای انجام حرکتهای جمعی و سازمانیافته تر فراهم کرد. برای نمونه، در مدرسه ای که من آنجا تدریس میکنم، در یکی از روزهایی که شورای هماهنگی پیشنهاد اعتصاب سراسری معلمان را مطرح کرده بود به محض اینکه یکی از همکاران به بیانیه شورا برای اعتصاب اشاره کرد همه همکاران دست به اعتصاب زدند. با وجود اینکه بین اغلب معلمان و مدیر مدرسه یک رابطه دوستانه و خوبی هم وجود دارد، اما بااینحال هیچ معلمی حاضر نبود درخواست و حتی خواهش های مدیر برای شکستن اعتصاب را بپذیرد. در چنین وضعیتی که روال کار روزانه دچار تعلیق شده بود بحثها و گفتگوهای انتقادی درباره مسائلی مانند چرایی پایین بودن کیفیت آموزش در ایران، چگونگی تداوم مطالبه گری و …. شکل می گرفت که نسبت به روزهای عادی بسیار سیاسی تر بود.
در تجمعاتی هم که در مقابلِ مجلس برگزار میشد حضور پررنگ زنان، شجاعت معلمان در برابر تهدیدات نیروهای امنیتی، سر دادن شعارهایی مانند « معلم زندانی باید آزادگردد»، صراحت بیان سخنرانان و نمایندگان معلمان برای من بسیار جالب بود. زبان آنها به دور از هر گونه ادبیات “مظلوم نمایانه” و “التماس گونه” بود، ادبیاتی که در فضای رسمی ادارات و نهادهای دولتی بسیار رایج است و کارمندان دولت اغلب برای بیان مطالبات خود به کار میگیرند.
۱.۲. ارزیابیتان از وضعیت حال حاضرِ جنبش چیست؟ آیا تشدید دستگیری ها طی هفتههای اخیر باعث فروکش مقطعی خواهد شد؟ یا برعکس، نفت روی آتش خواهد بود؟
جنبش معلمان ایران در مقایسه با سالهای گذشته و به لحاظ گستردگی اکنون در یکی از بهترین موقعیتهای خود است. تشکلهای صنفی معلمان به عنوان بخش ساختارمند این جنبش و معلمان پیشرو به عنوان رهبران آن اکنون بسیار بیشتر از گذشته برای سایر معلمان شناخته شده هستند. قدرت بسیج این تشکلها و قدرت نفوذ فعالانِ جنبش نسبت به گذشته بسیار بیشتر شده است. حتی در مقایسه با دیگر تشکل های صنفی در ایران نیز تشکل های معلمین در یکی دو سال گذشته دستاوردهای مبارزاتی قابل توجه ای داشته اند (به لحاظ سازماندهی کردن تجمعات، طرح صریح مطالبات، و به چالش کشیدن حاکمیت). معلمان در طول یک سال گذشته توانسته اند دهها تجمع، اعتصاب و حرکت جمعی در سراسر ایران را سازماندهی کنند و نارضایتی های عمیق معلمین را فرموله و در قالب مطالباتی روشن و مشخص مطرح کرده اند. همچنین به لحاظ گفتمانی، جنبش معلمان به سمت نوعی از رادیکالیسم در حال حرکت است که هم امکان مفصل بندی کردن مطالبات گروههای نزدیک به خود مانند دانشجویان و دانش آموزان را فراهم نموده است و هم امکان اتصال خود به دیگر جنبش های اجتماعی و حق طلبانه را نیز . به نظرم همه اینها نشانه های موقعیتی امیدوار کننده است و می توان این ادعا را طرح کرد که اکنونِ این جنبش می تواند نویدبخش آینده ای روشن برای مبارزات صنفی در ایران باشد.
در ارتباط با دستگیریهای اخیر: جمهوری اسلامی همواره در برخورد با صداهای مخالف و اعتراضات مردمی و صنفی همه توان خود را برای خاموش نمودن آنها بسیج میکند و از بکارگیری انواع تکنیکهای سرکوب – از تهدید و ارعاب گرفته تا پرونده سازی، شکنجه و زندان – دریغ نمیکند . با توجه به شناختی که از این رژیم درارتباط با سرکوب جنبش ها و اعتراضات مردمی داریم، جمهوری اسلامی در چنین موقعیت هایی تلاش میکند با تهدید و پرونده سازی و تحمیل هزینه های سنگین به فعالین و رهبران جنبش باعث تضعیف آن شود، اما خوشبختانه کاربست این روش ها بر جنبش معلمان چندان تاثیرگذار نبوده است، گواه آن گستردگی و فراگیری تجمعات سراسری ۳۰ ام بهمن (آخرین تجمع سال ۱۴۰۰ ) مانند ۵ تجمع قبلی در زمستان و پاییز امسال است که در آنها شعار «معلم زندانی آزاد باید گردد» با صدایی حتی بلندتر و بیشتر از پیش فریاد زده شد.
۱.۳. برای فهم اکنون این جنبش باید نقبی بزنیم به تاریخ آن. مسلماً وضعیت امروز محصول بذرهاییست که اواخر دهۀ هفتاد و اوایل دهۀ هشتاد کاشته شد، یعنی زمانی که معلمان توانستند در شهرهای مختلف انجمنها و کانونهای صنفی را تأسیس کنند و سپس حوالی ۸۳ یا ۸۴ با تشکیل شورای هماهنگی بهعنوان نهاد تشکیلاتی مستقلِ “مادر” (یا همان کنفدراسیون وحدتبخش و هماهنگکننده) به مبارزات خود ادامه دهند. بسیاری نقطۀ عطف جنبش معلمان را در سالهای ۹۲ و ۹۳، یعنی برجستهشدن مطالباتی چون آموزش رایگان و عدالت آموزشی و دریک کلام وجه طبقاتی آموزش میبینند. نظر شما چیست؟اگر با این شکل از کرونولوژی و روایت تاریخی موافق اید، این نقطۀ عطف مشخصاً تحت چه شرایطی رخ داده؟ بیشتر این فعالین اصلی بودند که در احیای جنبش نقش بازی کردند یا این بدنۀ جنبش بود که ازنو به احیای مبارزات دامن زد؟ یا شاید هم هردو؟ لب کلام: مبارزات معلمان طی سالهای اخیر دستخوش چه تغییراتی شده؟ آیا خیزشهای تودهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ به رادیکالیزهشدن این جنبشها منجر شده یا اینکه پویاتر شدن جنبش معلمان به پیش از این خیزشهای توده ای برمیگردد؟
برای اینکه بتوانم پاسخ نسبتاً مشخصی به این پرسش بدهم بر قسمت پایانی سوال تمرکز میکنم، یعنی ارتباط خیزشهای تودهای سالهای اخیر با جنبش صنفی معلمان. به لحاظ تحلیلی حتی اگر نتوان خیزشهای اخیر را ذیل جنبش اجتماعی دستهبندی کرد اما می توانیم ادعا کنیم که این خیزش ها نشانههای زوال یک دوره کهنه و زایش دوره ای نو در عرصه ی مبارزات اجتماعی در ایران است که می تواند/ توانسته است به تغییرات نیروها در میدان سیاست بیانجامد. یکی از شعارهایی که در این خیزش ها مطرح شد شعار «اصلاح طلب، اصول گرا، دیگه تمومه ماجرا» بود. همین شعار می تواند به خوبی نشان دهد که زایش نیروها و گفتمان های جدید در گرو گذار از این دوگانه ای است که سالها بر فضای جامعه مدنی در ایران مسلط بوده و به عنوان سوخت ماشین انتخابات و مشروعیتدهی برای سیستم کنونی عمل کرده است. در خیزش های ۹۶ و ۹۸ نیرویی به خیابان آمد که گفتمان های اصلاح طلبی و اصول گرایی ناتوان از پاسخگویی به مطالبات و خواسته های آنهاست، کسانی که وضعیتشان نتیجه سالها حاکمیت این دو جریان بوده، فرودستانی که در مناطق پیرامونی ایران به دلایل متعدد اقتصادی و سیاسی سالهاست که تغییر مثبتی در زندگی شان ندیده اند و برخی از آنها برای بهبود وضعیت شان حتی به استرتژی های فردی مانند مهاجرت متوسل شده اند و به حاشیه های تهران و شهرهای بزرگ آمده اند اما باز هم نتوانسته اند موقعیت فرودستی خود را تغییر دهند و تبدیل به تهیدستان شهری شده اند. بنابراین پر واضح است در چنین شرایطی اگر قائل به چیزی مانند «غریزه طبقاتی» هم باشیم همین غریزه در قیام تهیدستان در سالهای ۹۶ و ۹۸ خود را در قالب نفی کلیت حاکمیت جمهوری اسلامی نشان داد.
اگرچه این خیزشها به لحاظ طبقاتی خیزش کارگران فصلی، بیکاران، حاشیه نشینها و تهیدستان شهری در تهران و شهرستانهای پیرامون ایران بودند و شاید معلمان در آن حضور مستقیمی نداشته اند اما همانطور که اشاره کردم به لحاظ سیاسی تاثیر بسیاری بر دیگر اقشار جامعه گذاشتند. از جمله تاثیرات آشکار این رویدادها میتوان به حضور کمرنگ مردم در انتخاباتهای حکومتی سالهای ۹۸ و ۱۴۰۰ به عنوان پایینترین میزان مشارکت در طول دوره حاکمیت جمهوری اسلامی اشاره کرد . با وجود این، تا جاییکه به تاثیر این خیزشها بر جنبش معلمان مربوط میشود میتوان به هژمونی کنشگری بر لابیگری در این جنبش اشاره نمود. جنبش معلمان تنها به تشکلهای صنفی مستقل و شورای هماهنگی خلاصه نمیشود و از طیف های مختلفی تشکیل میشود، هر کدام از این طیف ها نیز راهکارهای بعضا متفاوتی اتخاذ میکنند و برخی از آنها متشکل از جریانات و افراد محافظه کاری هستند که از تشکلهای مستقل و حضور حداکثری معلمان در تصمیم گیری ها هراس دارند. این جریانهای محافظه کار که خود از جریانات اصلاح طلب و اصول گرا متاثرند، مخالف اشکال مشخصی از کنشگری مانند تحصن، تجمع و اعتصاب هستند و هر شکل از حضور در خیابان و تجمع را به عنوان کنش های رادیکال منع میکنند زیرا از نظر آنها مذاکره و لابیگری بهترین شیوه ی پیگیری مطالبات صنفی هستند. اما پس از خیزشهای ۹۶ و ۹۸ که به نوعی حقیقت ناکارآمدی دو جریان اصلاح طلب و اصولگرا را روشنتر شد و ناامیدی عمیق توده های مردم از این جریانها را به خوبی نمایان ساخت به نظرم فضا را برای آن دسته از فعالان و تشکلهای مستقل فراهم ساخته تا گفتمان کنشگری را تقویت کنند و بخش قابل توجهی از بدنه معلمان را اقناع کنند که بدون نمایش قدرت معلمان در قالب تجمع و اعتصاب نمیتوان در این مبارزه دستاوردی داشت.
۱.۴. خصوصیسازی آموزش (مدارس و آموزش عالی) ریشههای تاریخی-سیاسی بلندمدتی دارند که به دوران مابعد جنگ و پیشبرد همهجانبۀ فرایندهای موسوم به نولیبرال برمیگردد. نه فقط مدارس بهاصطلاح غیرانتفاعی (خصوصی) بهشکل قارچواری رشد کرده اند، بلکه همینطور مدارس دولتی نیز از کیفیت و امکانات مادی خود کاسته اند و عملاً با گرفتن شهریههای غیررسمی از والدین خود به بنگاه منفعتطلبی و سود بدل گشته اند. سؤال اینجاست که آیا خصولتیسازی آموزش، که ازطریق آن مافیای آموزش همواره نفع برده، طی سالهای اخیر شدت پیدا کرده؟ اگر آره، آیا احیا و تقویت جنبش معلمان طی دهۀ گذشته واکنشیست دفاعی و خلاق به تهاجم هرچه بیشتر سرمایهداری رانتی به آموزش؟
من اخیرا مطلبی با عنوان «بازاری شدن آموزش: نگاهی به مدارس نمونه و تیزهوشان»[3] را دیدم که در آنجا نویسنده بر اساس آمار و ارقام نشان می دهد که در یک دهه گذشته مدارس به عنوان مهمترین بخش آموزش دولتی روند خصولتی شدن آنها به شدت افزایش پیدا کرده است و نشان داده است که سهم این مدارس از رتبه های برترِ کنکور نیز به نسبت جمعیت دانش آموزان شان تفاوت قابل توجهی با مدارس دولتی دارد. البته باید این نکته را هم اضافه کنم که تقریبا همه مدارس دولتی هم برای مخارج روزانه شان در ابتدای سال تحصیلی به بهانه ثبت نام و اواسط و پایان سال تحصیلی به بهانه تحویل کارنامه تحصیلی دانش آموزان، والدین را مجبور به پرداخت پول میکنند. برای نمونه، از یکی از مدیران مدارس جنوب تهران شنیدهام که نزدیک به 5 سال است که هیچ بودجه ای از آموزش پرورش دریافت نکرده است و مجبور است هزینه های مدرسه را از جیب والدین دانش آموزان تامین کند، آن هم والدینی که اغلب از طبقات کارگر و پایین جامعه هستند و به گفته همین مدیر حتی بعضی از آنها از پرداخت صد هزار تومان در سال هم عاجز هستند. چنانچه برخی مسولین گفته اند قرار است در آینده نزدیک بخش خصوصی برای ارائه محتوای کمک درسی پولی وارد شبکه «شاد» بشود. دیگر شما خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل.
اما آیا جنبش معلمان به این وضعیت توجه نشان داده است، صراحتا پاسخ آری است چراکه نمود آن را در شعارهای «لغو آموزش خصوصی» و «آموزش رایگان برای همگان» میبینیم. میتوانم با قاطعیت بگویم که مبارزه با خصوصی سازی آموزش بهویژه برای معلمان پیشتاز از اهداف اصلی جنبش است به نحوی که در یک سال اخیر و با گسترش آن در حال تبدیل شدن به یکی از مطالبات اساسی بخش قابل توجهی از بدنه جنبش است. بااینحال، در نسبت با مطالبات مطرح شده و اولویت بندیهای آنها می توان در میان معلمان تفاوت ها و تکثرهایی را مشاهده نمود. این مطالبه به یک اندازه برای همه دارای اولویت نیست. این مهم مستلزم آگاهیبخشی بیشتر و اقناع جامعه معلمان برای پذیرفتن این اصل بنیادی ست که یکی از شرط های ساختن یک جامعه عادلانه و انسانی آموزش رایگان و عدالت آموزشی است؛ پولیشدن آموزش دقیقا خلاف این هدف را پیگیری میکند. در وضعیتی که نولیبرالیزم فراتر از سیاست های اقتصادی عمل می کند و در حال هژمونیک شدن در عرصه های فرهنگی است و به طرق مختلف روزانه اذهان ما را مورد هجوم قرار می دهد و رقابت فردی و بازار آزاد را به عنوان اصول و مبانی جامعه آزاد به ما حُقنه میکند نیاز به مقاومتی جدیست تا همه گروههای اجتماعی و معلمین نیز را قانع کرد که باید آموزش و مدرسه را از دست «بازار» نجات دهیم و بیش از این اجازه پیشروی به خصوصی سازی آموزش ندهیم.
۲. مطالبات صنفی-سیاسی: نان کار آزادی، آموزش رهایی
۲.۱. طرحهای رتبهبندی و همسانسازی یکی از مطالبات کانونی معلمان نه فقط طی سالهای اخیر بلکه طی ۱۵ سال گذشته بوده. همه خوب میدانیم هم دولتهای اصلاحطلب، هم اصولگرا، طی این سالهای آزگار بارها و بارها وعدۀ تحققشان را داده اند اما هرگز حتی ذرهای هم آن را در عمل اجرا نکردند. بهبیان ساده میتوانید طرحهای رتبهبندی و همسانسازی را کمی توضیح دهید؟
طرح رتبه بندی ابتدا در سال ۱۳۹۰ و با هدف ارتقای منزلت اجتماعی و جایگاه حرفه ای معلمین مطرح شد. در طول این ده سال فراز و فرودهای بسیاری را پشت سر گذاشته و هر بار به بهانه ای اجرای آن به تعویق افتاده است. اگرچه رتبه بندی طی روزهای اخیر در مجلس و شورای نگهبان تصویب شده اما بسیاری از معلمان با تجربه و فعالان صنفی علیرغم اینکه این طرح مراحل قانونی و اداری را هم پشت سر گذاشته هنوز در مورد اجرای آن شک و شبه دارند، هرچند بر اساس شنیده ها در صورت اجرای طرح کنونی باز هم برخی از مطالبات و خواسته های معلمان در آن گنجانده نشده و به نوعی سرهم بندی شده است.
به زبان ساده بر اساس این طرح قرار است معلمان و کادر آموزشی مدارس بر اساس شایستگی های عمومی، تخصصی، حرفهای و تجربه در رتبه های به ترتیب آموزشیار معلم، مربی معلم، استادیار معلم، دانشیار معلم و استاد معلم دسته بندی شوند و برخی از بندهای حقوق و مزایای معلمین بر اساس این رتبه ها حداقل ۴۵ درصد افزایش پیدا کند. لازم است این نکته را اضافه کنم که بر اساس شاخصهایی که تعیین شده بسیاری از معلمان در همان رتبه های پایین دسته بندی میشوند و کمترین درصد اضافه حقوق را خواهند داشت. بنابراین با توجه به اینکه حقوق و مزایای معلمان نسبت به اغلب کارمندان دولت با مدرک تحصیلی و سابقه مشابه بسیار پایینتر است میتوان گفت با این افزایشها هنوز هم بسیاری از معلمان زیر خط فقر باقی خواهند ماند. از اکنون میتوان پیشبینی کرد که با توجه به تضعیف روزافزون قدرت خرید مردم و افزایش تورم به روال سالهای قبل وضعیت معیشتی معلمان بهبود آنچنانی نخواهد دید و این به معنای تداوم نارضایتی ها و اعتراضات خواهد بود.
۲.۲ . چطور است که طرح رتبهبندی شامل معلمان حقالتدریس نمیشود؟ آیا این موضوع به شکافهای درونی جنبش معلمان ختم شده[۴]؟
تا جایی که من اطلاع دارم این طرح شامل معلمانی خواهد بود که در وزارت آموزش و پرورش استخدام هستند (معلمان رسمی) و بنابراین طرح رتبه بندی شامل معلمان حق التدریس(خرید خدمات و قراردادی) نخواهد شد. معلمان حق التدریسی شدیدترین شکل استثمار را در آموزش و پرورش تجربه میکنند. طی سالهای گذشته، این نهاد از بیکاری گسترده فارغ التحصیلان دانشگاه به طرز بی شرمانه ای سوء استفاده کرده است و عده ای از این افراد را بدون هیچگونه تعهدی در قبال استخدام آنها و در ازای دستمزد بسیار ناچیز به کار گرفته است. این درحالیست که به غیراز حقوقی که بابت ساعات تدریس آن هم با تأخیر چند ماهه به معلمان حقالتدریس پرداخت میکند، هیچ مزایایی به آنها تعلق نمیگیرد.
بیشتر معلمان حق التدریس به امید اینکه روزی بتوانند از این سابقه تدریس به عنوان یک امتیاز در استخدامی آموزش و پرورش استفاده کنند به این کار تن میدهند. این وضعیت میان معلمان رسمی و حق التدریس به دلیل تفاوت مطالبات میتواند زمینه های شکاف را بوجود آورد اما به نظر من کانون های صنفی همواره با هوشیاری و آگاهانه با این مسئله برخورد کردهاند و مطالبات معلمان غیر رسمی را در بیانیه ها و تجمعات بازتاب دادهاند.
۲.۳. آموزش رایگان و باکیفیت، درکنار عدالت آموزشی (بالاخص در قبال کودکان طبقۀ کارگر در حاشیههای غیرفارسِ جمهوری اسلامی) و همینطور ایدئولوژیزدایی از محتوای دروس، مجموعه مطالباتی را شکل میهند که مستقیماً و مشخصاً به حقوق دانشآموزان برمیگردد، و نه صرفاً معلمان. آیا این دست از مطالبات به اندازۀ دستۀ اول (معیشتی) دردرون جنبش و معلمان اهمیت دارد یا اینکه اولی دست بالا را دارد و به این مطالبات میچربد؟
در بالا و در پاسخ به یکی از سوال ها تا حدی به جواب این سوال اشاره کرده ام. به نظرم بر اساس اولویت بندی خواسته ها و مطالبات می توان ادعا کرد در میان معلمان به طور کلی و در میان فعالین جنبش هم به طور مشخص تفاوت هایی وجود دارد. برای نمونه آموزش رایگان و با کیفیت و ایدئولوژی زدایی بیشتر از سوی معلمان پیشرو جنبش پیگیری میشود، یا آموزش به زبان مادری از سوی معلمان ملت های تحت ستم در پیرامون مطالبه میشود. اما مطالبات معیشتی مطالباتی هستند که برای همه معلمان مهم هستند هر چند شاید عده ای از معلمان حاضر به دادن هیچ هزینه ایی برای متحقق شدن آن نباشند.
بنابراین به نظر من مطالبات معیشتی برای همه معلمان در اولویت است اما این به معنای حذف و طرد دیگر مطالبات در جنبش نیست. ادعای گزافی هم نخواهد بود اگر بگوییم حتی با متحقق شدن مطالبات معیشتی (که در وضعیت کنونی بسیار دشوار است) نیز پیگیری مطالبات غیر معیشتی تداوم خواهد یافت به دلیل اینکه جنبش نشان داده است که در بازتولید کنشگران رادیکال موفق عمل کرده است.
۲.۴. حق آموزش به زبان مادری برای نخستین بار از سمت چه کانونهای صنفی یا معلمانی مطرح شده؟ آیا این مطالبه یک مطالبۀ غالب درمیان معلمان است؟
در مورد اینکه طرح مطالبه به زبان مادری برای نخستین بار توسط کدامیک از کانون های طرح شده اطلاعات دقیقی ندارم. در مورد غالب بودن این مطالبه هم باید بگویم این مطالبه ی معلمان مناطق پیرامونی غیر فارس و به ویژه معلمان کُردستان است و تا جایی که من می دانم از سوی برخی از معلمان فعال و پیشرو در تهران نیز حمایت می شود. اما واقعیت این است که به دلیل تاثیرات ناسیونالیسم ایرانی بر جامعه ایران که بخشی از معلمان نیز مانند دیگر قشرهای اجتماعی از ان متاثر هستند نه تنها این مطالبه در بدنه جنبش (در مرکز) به عنوان یک مطالبه طرح نمیشود بلکه نادیده گرفته هم می شود. بر اساس مشاهدات موجود در تجمعات تهران، شیراز و دیگر شهرهایی که فارس ها در آنجا جمعیت غالب هستند این مطالبه طرح نشده است. به باور من حل مسائل اینچنین که ریشه در شکل گیری دولت ملت مدرن و سیاست های یکدست سازی زبانی در ایران دارد، امری که متاسفانه بسیاری از روشنفکران مرکزگرا هم از ان مساله زدایی میکنند، نیاز به مبارزه جدی و پیگیرانه معلمان مناطق پیرامونی و حمایت و همراهی معلمان مرکز دارد.
۲.۵. یکی از مهمترین مسائلی که به زعم ما تا حد زیادی از آن غفلت شده، خود دانشآموزان اند. مثلاً در همان مدرسهای که تدریس میکنی، دانشآموزان در چه حالی و هوایی به سر میبرند؟ آیا فراخوان یا فراخوان هایی – چه از جانب شورای هماهنگی صنفی چه ازجانب کانونهای صنفی معلمان – برای پیوستن یا حمایت فعال دانش آموزان و والدین شان از جنبش معلمان صادر شده؟ دانش آموزان در جنبش معلمان حضور یا مشارکتی دارند؟
متاسفانه یکی از مواردی که جنبش هنوز نتوانسته است برای آن راهکار عملی مناسب پیدا کند همین جلب حمایت دانش آموزان است. این در حالیست که فراخوان برای پیوستن دانش آموزان و طرح مطالباتی همچون لغو خصوصی سازی آموزش، لزوم تدریس به زبان مادری و مطالبه آموزش با کیفیت بالا به لحاظ گفتمانی امکان بسیج دانش آموزان و والدین آنها را فراهم نموده است. برای نمونه، حتی مطالبه ای مانند بهبود معیشت معلمان که بسیار در راستای تامین منفعت جمعی آنها دیده میشود به طور همزمان و به شکل مستقیم بر افزایش کیفیت آموزش تاثیر گذار است. بنابراین آنچه جنبش معلمان به عنوان یک هدف اصلی دنبال میکند سیستم آموزشی عادلانه و با کیفیت است که پتانسیل تبدیل شدن به یک مطالبه مردمی و غیرصنفی را نیز دارد که بتواند دانش آموزان را هم وارد میدان مبارزه کند. اما از آنجاییکه توان و ظرفیت عملی تشکلهای مستقل معلمان محدود است و موانع در راه فعالیت آنها فراوان است نمیتوان انتظار داشت که این تشکلها به صورت آنی و در کوتاه مدت بر چنین مشکلاتی غلبه کنند. از طرف دیگر، اگر به مسئله حضور دانش آموزان بنگریم میتوانیم به این مسئله نیز اشاره کنیم که بر اساس یک دیدگاه عامیانه و رایج (که البته نادرست است) همواره دانش آموزان و والدین کمبودها و نارسایی های سیستم آموزشی را از چشم معلمان و کادر اموزشی در مدارس دیده اند و کمتر به نقش ساختاری دولت در بوجود آمدن این مشکلات فکر کرده اند – امری که بدون شک رسانه های دولتی و همچنین وزارت آموزش و پرورش هم در بوجود آمدن و تعمیق آن نقش جدی و فراوانی داشته اند، چون عدم اتحاد دانش آموز و معلم بیش از هر کسی به نفع حاکمیت است.
۳. تضاد صنفی-سیاسی یا دیالکتیک کل و جزء؟
۳.۱. بسیاری از چپهای رادیکال مطالبات “صنفی” را “سیاسی” نمیدانند. برخی دیگر بین امر صنفی و سیاسی یک رابطۀ متقابل برقرار میکنند که مطالبات صنفی را نقطۀ شروع یا “سکوی پرتاب” (به تعبیر رفقای سرخط) بهسمت مطالبات انقلابی میدانند[۵]. ازسوی دیگر، بخش رادیکالتر معلمان (چهرههایی همچون جعفر ابراهیمی، محمد حبیبی و دیگران) مطالبات صنفی را ازپیش سیاسی تلقی میکنند که ازقبل به امور کلان و کلیتر اجتماعی پیوند میخورد. بهعنوان نمونه، عدم حق تحصیل برای کودکان افغانستانی شرایط مادی را برای ایجاد کودکان کار و اسثمار بیحدوحصرشان فراهم میکند. بنابراین، مطالبۀ حق آموزش رایگان برای همگان، ازجمله افغانستانیها، ازپیش به مسئلۀ کودکان کار گره خورده است؛ نمونۀ دیگر البته حق آموزش به زبان مادریست که ازپیش با ستم ملی پیوند خورده. آیا بهزعم شما بین صنفی و سیاسی تضاد و تنشهایی وجود دارد؟ اگر آره، چطور میتوان از این تضادها فراتر رفت؟
میتوان پرسش رابطه صنفی و سیاسی را اینگونه هم صورتبندی کرد: مبارزه برای تحقق مطالبات صنفی در یک ساختار استبدادی مانند ایران تا چه اندازه سیاسی است؟ حال اگر بپذیریم امر سیاسی به معنای تقابل اراده مردمی در برابر نیروهای حاکم ( دولت و سرمایه) برای تغییر وضع موجود است، آنگاه میتوان گفت در یک وضعیت استبدادی مانند ایران هرگونه تشکلیابی و سازماندهی نیروهای اجتماعی برای بازپس گیری عرصه های مختلف زندگی از زیر سلطه حاکمیت میتواند امر سیاسی باشد. چون در اینجا با ساخته شدن مردمی روبرو هستیم که خود را در تقابل با یک سیستم مدیریتی و امنیتی تعریف میکند که این تقابل میتواند نوعی ستیز اجتماعی باشد. از این رو میتوان با دیدگاه کسانی که مبارزه برای مطالبات صنفی را از پیش سیاسی میدانند همدل بود. اگرچه به نظرم با معیارهای دیگری هم میتوان از میزان سیاسی بودن مطالبات صنفی پرسش نمود. مانند اینکه گفتمان و عمل یک جنبش صنفی تا چه اندازه امکانهایی را برای ایجاد پیوند با مطالبات دیگر گروهها و جنبشهای اجتماعی ایجاد میکند و این اتصالها در صورت ایجاد شدن تا چه اندازه با مکانیسمهای دمکراتیک پیگیری میشود.
۳.۲. جنبش معلمان نیز همچون هر جنبش دیگری نه یک کل منسجم و یکدست بلکه از درون شکاف خورده و چند پاره است. بهوضوح بخشهایی از این جنبش محافظهکار اند و صرفاً تلاش میکنند از حاکمیت امتیازهای خردی بگیرند[۶]. پرسش رک و سرراستی که باید ازتان بپرسیم این است که تا چه حد بدنۀ جنبش همچون محمد حبیبی و جعفر ابراهیمی فکر میکنند و دست به پراتیک سیاسی میزنند؟
درصد بالایی از معلمانی که اکنون در آموزش و پرورش مشغول کار هستند در دهه های ۷۰ و ۸۰ جذب شده اند و اغلب در دانشسراها و مراکز تربیت معلم (که در سال ۱۳۹۰ تجمیع و به دانشگاه فرهنگیان تغییر نام دادند) تحصیلات عالی خود را سپری کرده اند. ایشان در دوره تحصیل به شدت تحت کنترل بوده اند و از فیلترهای سخت گزینش عبور کرده اند تا توانسته اند در آموزش و پرورش استخدام شوند. بنابراین اگر با در نظر گرفتن این پیشینه و مشاهدات و تجربه خودم به سوال شما جواب بدهم، باید بگویم که درصد بالایی از معلمان علیرغم نارضایتی عمیقی که از این سیستم دارند اما به لحاظ آگاهی و پراتیک سیاسی به دلایلی که در مورد شرایط تحصیل و گزینش و … به آن اشاره کردم رویکرد محافظه کارانهای نسبت به وضعیت دارند و حقیقتا بیشتر به دنبال «سواری مجانی»یا همان ‘free ride’ هستند؛ یعنی دوست دارند جایگاه و منزلت معلم بهبود پیدا کند اما حاضر نیستند هیچ هزینه ای بدهند. به همین دلیل است که بخش قابل توجهی از معلمان کمترین مشارکت را هم در جنبش ندارند و همین کار را برای فعالان جنبش سخت تر میکند.
اما اگر در مورد مشارکت کنندگان در جنبش بخواهیم صحبت کنیم – که سطح دیگری از بحث است- تا آن جایی که به مسائل معیشتی برمیگردد بسیاری از بدنه جنبش با رویکردهای فعالان جنبش نزدیک هستند و همراهی خود را هم در ماههای اخیر نیز نشان دادهاند. اما در مورد مطالبات غیر معیشتی (مانند آموزش به زبان مادری و لغو خصوصی سازی و ….) که نیاز به سطح بالاتری از آگاهی سیاسی دارد شاید کمی قضیه متفاوت تر است و شکاف بین معلمان پیشرو و بدنه جنبش کم نیست.
۳.۳. آیا حرفی باقیمانده که بخواهید اضافه کنید؟
در این روزها خبرهایی مبنی بر احضار و بازداشت معلمان فعال صنفی در شهرهای مختلف به گوش میرسد که همزمان است با تصویب لایحه رتبه بندی و همچنین تعطیلی نوروزی مدارس. حاکمیت فکر میکند با سرهمبندی کردن رتبه بندی توانسته است رضایت بخش وسیعی از بدنه جنبش را بدست آورد یا حداقل از انگیزه آنها برای مشارکت در کنشهای خیابانی بکاهد و در این روزها که معلمان به دلیل تعطیلی مدارس امکان دیدارهای چهره به چهره ندارند میتواند با آرامش خاطر بیشتری سراغ فعالان صنفی برود و احضار و دستگیرشان کند. امیدوارم بدنه جنبش بیش از پیش هوشیار باشد و از فعالان شجاع و فداکارش به طرق مختلف حمایت کند و مطالبه آزادی معلمان زندانی را با جدیت بیشتری دنبال کند.
از شما هم که در طول چند ماه گذشته در انتقال اخبار جنبش معلمان زحمت کشیده اید و به طرق مختلف صدای معلمان را بازتاب داده اید، همچنین امکان این مصاحبه را فراهم کردهاید تشکر میکنم.
پاینده باد مبارزه برای آزادی و برابری.
بیاندازه لطف کردید بابت وقت و انرژیای که برای این مصاحبه گذاشتید.
۲۰ آوریل ۲۰۲۲
۳۱ فروردین ۱۴۰۱
پینوشت:
[۱] بهعنوان نمونه، برای گزارش صوتی و فشردۀ محمد حبیبی از تجمعات معلمان در ۲۳ دی ماه نگاه کنید به: https://t.me/Collective98/783
[۲] معلمان پیمانی با معلمان حقالتدریس که از قرارداد بلند یا کوتاه مدت محروم و درواقع روزمزد اند تفاوت دارند. از سوی دیگر، گرچه پیمانیها کارمند رسمی آموزش و پرورش اند اما از امتیازات استخدام رسمیها برخوردار نیستند به این معنا که آنها ابتدا ازطریق یک آزمون استخدامی “جذب” میشوند و سپس بعد از 5 سال ازنو دوباره برای استخدام رسمی گزینش میشوند.
[۳] نگاه کنید به: https://www.azadi-b.com/?p=18273
[۴] جعفر ابراهیمی در مصابحبه با بیدارزنی اذعان کرد که شورای هماهنگی بارها و بارها تلاش کرده تا این طرح رتبهبندی را بهنحوی تغییر دهند تا معلمان پیمانی را هم دربرگیرد: ” شورای هماهنگی حتی در نامهای که در نقد و بررسی لایحه رتبهبندی نوشت، درخواست این را داد که نیروهای غیررسمی هم شامل این رتبه بندی شوند و از دولت خواست که به کارفرمایان مدارس بخش خصوصی )غیرانتفاعی( فشاربیاورد تا آنها هم رتب هبندی را برای معلمانشان اجرا کنند”. برای دسترسی به فایل پیدیاف، نگاه کنید به: https://t.me/c/1713185632/9
[۵] گروه نویسندگان سرخط، “صنفی و سیاسی بالاخره چه نسبتی با هم دارند“.
[۶] برای مثال نگاه کنید به کانال تلگرامی “کانال صنفی معلمان ایران” و این پست منحصر به فرد که درآن به صراحت اذعان شده بود: “تجمع معلمان، مخالفت با نظام نیست، اتفاقا دقیقا دلسوزی برای نظام و مردم است و هزینه کردن بیچشمداشت آنان در راه برقراری عدالت آموزشی و اجتماعی است.” لینک به این پست و کانال تلگرامی: https://t.me/kasenfi/18443